از نامعلوم تا پایان مابین انتخابی مانده از اندیشهی زیادیِ گلهای و مسموم! پر از وزوز زیادی مرضی و چهاردست و پا بیخِ خمودگیِ خستهام گیر کردهام! فکرم در تقلای رؤیایی از حدس زدن! این بار از حسِ بقای قلبم در خُشکرگِ دیگرم میبندم نبض دخیلی خرابتر از اختلال خار و علف! دخلی که اگر دیرتر بجنبد هوای دلم کویر میدهد ذهنم! این حدسِ بیصدا این موهای سیخ رقصان این تنِ تلمیار شده در توالتِ رنگ برای هیچ سیخ شدنی خشک نمیشود به افتضاح من! ئاکو از دفتر (حرف مانده) منبع
درباره این سایت